سالیان سال است که کارخانهها و واحدهای تولیدی که در سطح جهانی فعالیت میکنند، از تکنولوژی برای افزایش بهرهوری و بهبود خدمات مشتریان خود استفاده میکنند. اما امروز آنها با چالشهای جدیدی مواجه هستند. رقبای جدید، بازارهای جدید و شیوههای جدید پاسخگویی به نیازهای مشتریان سبب شده است که محصولات تولیدشده سریعتر و با نوآوری بیشتری به بازار عرضه شوند.
همزمان تکنولوژی هم پیشرفتهای قابل توجهی کرده است. واحدهای تولیدی و کارخانهها پایگاههای داده بزرگی از دادههای سالیان اخیر خود گردآوری کردهاند، از راهکارهای برنامهریزی منابع سازمان ERP استفاده میکنند و محصولات خود را با استفاده از تکنولوژی RFID ردیابی میکنند تا به این ترتیب پاسخگوی چالشهای جدید باشند.
مطالعه موردی کسبوکارهای پیشرو نشان داده است که نسل جدیدی از کارخانهها و واحدهای تولیدی در حال ظهور هستند. در این کارخانهها اگر چه همچنان جریان تولیدی یک سویه از تحویل مواداولیه توسط تأمینکنندگان تا تحویل کالای نهایی به مشتری است، اما جریان اطلاعات و به اشتراکگذاری آن در یک زنجیره ارزش دو سویه مدیریت میشود.
پژوهشها نشان داده است که کسبوکارهایی که سریعتر خود را با این اصول منطبق کردهاند، به لحاظ مالی منتفع شدند و از رقبای خود فاصله گرفتند. در واقع این منافع به واسطه خلق زنجیره ارزشی در مقیاس جهانی و غلبه بر پیچیدگیهایی که در تأمین منابع، تولید و فروش وجود دارد، ایجاد شده است.
این کسبوکارها اساس کار خود را بر سه رکن اصلی قرار دادهاند:
عموماً کسبوکارها به صورت جداگانه با زنجیره تأمین یکپارچه بر کاهش هزینه یا از طریق برقراری رابطه نزدیک با مشتری و نوآوری بر افزایش درآمد تمرکز میکنند. اما واحدهای تولیدی آینده میتوانند هر سه رکن را به صورت همزمان محقق کنند. علیرغم اینکه گردآوری اطلاعات و تحلیل آن برای ایجاد ارتباط نزدیک با مشتری لازم است، اما این مسئله به تنهایی کافی نیست. در واقع چگونگی استفاده از این اطلاعات است که اهمیت دارد. این اطلاعات پس از گردآوری باید منجر به نوآوری در محصولات و خدمات شوند.
پژوهشهای گروه پژوهشی بوستون نشان میدهد تأکید بر هزینههای R & D نسبت به درآمد کل، ارتباطی با بهبود وضعیت مالی ندارد. این مسئله در حالتی منطقی است که نوآوری اثربخش و کارآمد را تابعی از چگونگی آن بدانیم. در واقع نوآوری که در عدم ارتباط میان بخشهای مختلف سازمان صورت بگیرد، در نهایت بازدهی مالی نخواهد داشت. در حالت ایدهآل تمام واحدها – از مشتریان، تأمینکنندگان و واحد تولیدی تا واحد تحقیق و توسعه – باید بازخورد و دیدگاه خود را بیان کنند.
واحدهای تولیدی پیشرو با اتخاذ سه رویکرد اصلی توانستهاند نوآوری و برقراری ارتباط نزدیک با مشتری را محقق کنند:
بدون شک اتصال محصولات و خدمات گستره بزرگی از فرصتها را پیش پای واحدهای تولیدی قرار میدهد. این فرصتها همچنین در ایجاد شبکههای تعامل با مشتریان وجود دارد که به کسبوکارها امکان میدهد علیرغم ارائه خدماتی پیچیده، پشتیبانی از مشتری را در طول چرخه عمرش به خوبی انجام دهند. مدیریت ابزار هوشمند نیز به واسطه ابزارهای هوشمندی که به کالاهای نهایی متصلند، امکان تسلط بیشتری را برای مدیریت عملکرد و تحلیل اطلاعات در اختیار کسبوکارها قرار میدهد.
از سوی دیگر کنترل هزینهها نیز از طریق زنجیره تأمین یکپارچه به صورت همزمان در واحدهای تولیدی محقق شده است:
واحدهای تولیدی آینده تمرکز خود را برای کاهش هزینهها بر زنجیره تأمین قرار دادهاند. علیرغم روشهای سنتی که در آن تلاشها در جهت بهینهسازی زنجیره تأمین، فرایندهای آن، تولید و تحویل محصولات بود، زنجیرههای یکپارچه تمام بخشهای اصلی کسبوکار را در همه مناطق جغرافیایی در نظر میگیرند. این واحدها با شبیهسازی محیطهای تولید بهترین الگوهای تولید محصول را در کوتاهترین زمان ممکن به دست میآورند. از سوی دیگر تکنولوژی امکاناتی در اختیار کسبوکارها قرار داده که مهندسان و طراحان به کمک آنها میتوانند در تیمهایی که کیلومترها فاصله دارند به خوبی تعامل کنند. همچنین به کارگیری حسگرها در نقاط حساس از یک زنجیره تأمین به گردآوری اطلاعاتی کمک میکند که واحدهای تولیدی آینده به واسطه آنها میتوانند ناکارآمدیهای زنجیره تأمین را به سرعت شناسایی کرده و پیش از تحمیل هزینه، آنها را کنترل کنند.
در نوشتارهای آینده به چگونگی عملکرد واحدهای تولیدی پیشرو و منافعی که به این ترتیب از آن بهرهمند شدند خواهیم پرداخت.
.Ref. Connected Manufacturing, a study by CISCO